کله قند ماکله قند ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره
زندگی مامان و بابازندگی مامان و بابا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

کودک خلاق فردا...........

سالگرد تاسيس كلوب

سلام عزيزم.امروز سالگرد تاسيس كلوبمون تو ني ني سايته .واسه همين من يه عكس حاوي چندين عكس تو سايت گذاشتم. اينم عكسي كه گفتم.اولين بار خبر بارداري رو اونجا گفتم. من 8 مرداد ساعت8:39 دقيقه با اين كلوپ آشنا شدم.اون موقع شما 7 هفتت بود كه تو دل ماماني بودي   اينم عكسي كه ماماني براي بچه هاي كلوب درستيده ...
7 مرداد 1392

دختر باهوش من.......

سلام عزيز دلم.قربونت برم كه اينقدر باهوشي.ماشالله............   5شنبه 3تير وقتي از كار برگشتيم خونه كلي باهات بازي كردم.داشتم ازت عكس مي گرفتم كه تا اومدم عكسو بهت نشون بدم دستم خورد و از خودم عكس گرفتم.اين در حالي بود كه صفحه مانيتور دوربين طرف شما بود و لنزش طرف من.كلي ذوق كردي و جيغ زدي . اون موقع نفهميدم واسه چي جيغ زدي. تا اومدم دوربين رو جمع كنم زدي زير گريه .دوباره همون كار قبلي رو كردم و به جاي عكس گرفتن من سمت لنز دوربين بودم و شما سمت صفحه دوربين.من شكلك در مي آوردم و شما با دقت از مانيتور دوربين نگاهم مي كردي.تازه فهميدم دليل ذوق كردنت چيه. حالا مگه مي ذاشتي دوربين رو جمع كنم.مي زدي زير گريه كه بازم بزار از دوربين نگا...
5 مرداد 1392

غلت زدن دخترم

فرشته كوچولوي خونه ما سلام............ يادمه از روز سوم تولدت غلت مي زدي....مادر جون و همه مونده بودن كه آخه چطوري؟؟؟؟ بهت مي گفتيم قلقلي...... يعني اگه رو تشك به كمر بودي غلت مي خوردي و به شكم مي شدي ولي نمي تونستي برگردي به كمر.ولي الان چند روزه كه غلت مي خوري به كمر دوباره مي توني برگردي.قربونت برم كه داري بزرگ مي شي........... حالا سرو صداهايي كه با دهنت در مياري داره شكل آوا رو تو دهنت به خودش مي گيره..ديشب مي گفتي  اَ..ب..بو....يا صداي موتور در مياوردي با لبات........قربونت برم من خوشگلم.....     ...
3 مرداد 1392

دختر ناز و قشنگم

سلام دختر نازم.فداي چشماي منتظرت به در................   روزا مي گذرن و تو بزرگ مي شي ...........تو بزرگ مي شي و من نصف روز رو بي تو سر مي كنم. الان 2-3 روزه كه مي بينم پاهاتو مياري بالاو  ميگيريش تو دستت......مادر جون ميگه خيلي كاراي ديگه هم هست كه آيلين انجام ميده.......مادر جون مي گه وقتي مي برتت جلوي آينه كلي مي خنديو  دست و پاتو تكون مي دي.يا وقتي رو پات وايميسي مي خواي همش خودتو تكون بدي و برقصي.فداي شيطوني هات. امروزم كه صبح با ما بيدار شدي و كلي باهام بازي كردي تا ببرمت خونه مادر جون اينا.موقع خداحافظي هم برام كلي خنديدي كه بگي خيلي خانومي و مي توني دوريمو تحمل كني.   فداي خندهات   ...
2 مرداد 1392

عكسهاي آيلين قشنگم ********29تير 92

اين عكس منو بابامه.اينقدر دوسش دارم كه نگو.بابامم منو دوست داره ، آخه از وقتي از سركار برگشته با اينكه خسته بود باهام بازي كرد و نازم داد. هركي بخواد منو بابامو از هم جدا كنه با همين مشتم مي زنمش.پس چي......... من كلا عشق دوربينم.تا لنز دوربينو مي بينم همين طور بهش خيره مي شم. ببين از الان رو پاهاي خودم وايسادم...... عاشق خنده قشنگتم دخملم.     ...
29 تير 1392

اولين غذاي كمكي آيلين

سلام دختر قشنگم....... امروز شما اولين غذاي كمكيتو خوردي .البته 2 قاشق چاي خوري.اونم لعاب برنج بود.چه با اشتها مي خوردي.خيلي هم دوس داشتي.وقتي كه ظرفو بردم كلي جيغ زدي كه دوباره بيار.ولي بعدش ديدم منظورت اينه كه قاشق رو بده به خودم. اي شيطون.ميخواي خودت كاراتو انجام بدي خوشگلم؟قاشق رو كه گرفتي آروم شدي.اول خورد به سرت بعد به لپت و آخر رفت تو دهنت.فداي اون تلاشت برم من سرلاك هم خيلي دوست داري.البته از نوع خونگيش .دكي گفت مورد نداره.اگه نساخت بزار كنار .از 6 ماهگي بده.ولي اين جور كه معلومه خوب ساخته.اينم عكساش تو عكساي بالا موفق شده بود كه قاشقو بگيره       ...
26 تير 1392

عكس منو دختر خالم باران ................. 18تير92

ديشب رفته بوديم خونه دختر خالم اينا.خاله تا منو ديد كلي منو چلوند و بوسم كرد.منم خيلي براش خنديدم. باران خواب بود.وقتي بيدار شد و عمو وحيد هم از سر كار اومد باهم كلي بازي كرديم.اينم عكساش: دختر خالم (باران) 2 ماه و 7روز ازم بزرگتره.خوشگله مگه نه؟منم خيلي دوسش دارم.   ما خيلي وول مي خورديم.بابايي كلي ازمون عكس گرفت تا اين چن تا درست از آب در اومد. اي بابا يكي منو بگيره من تعادل ندارما.الانه كه بيوفتم.باران جونم كمكككككك اينم يه عكس خوشگل از دختر خاله نازم كه من خيلي دوسش دارم. اينم يه عسك به ياد موندني از منو و بابايي و باران جون. اينم روروئك بارانه كه من نشستم توش.خيلي حال مي ده. مي خوام ...
18 تير 1392